جدول جو
جدول جو

معنی نفس پرور - جستجوی لغت در جدول جو

نفس پرور
که تسلیم هوای نفس خویشتن است: از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوع پرور
تصویر نوع پرور
کسی که به همنوع خود محبت و احسان کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس پرست
تصویر نفس پرست
آنکه خود را دوست دارد، کسی که به میل هوا وهوس خود رفتار کند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ پَرْ وَ)
عمل نفس پرور. رجوع به نفس پرور شود:
مردان به سعی و رنج بجائی رسیده اند
تو بی هنر کجا رسی از نفس پروری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
تسلیم هوای نفس شدن. اطاعت نفس اماره کردن:
نفس پروردن خلاف رای هر عاقل بود
طفل خرما دوست دارد، صبر فرماید حکیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
نمک پرورده. نمک پرورد، نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به نمک پرورده شود، نمک آلوده. (آنندراج). نمک آلود. به نمک آغشته:
دل است اینکه زخمش نمک پرور است
دل است اینکه زهرش پر از شکّر است.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ غَ زَ)
سفله پرور. سفله نواز. دون پرور
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
هوسباره. شهوت باره. که متابعت هوای نفس کند. که مطیع نفس اماره باشد
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ رَ / رِ)
نوع دوست. که از همنوعان خود تعهدو پرستاری کند. که به افراد نوع خود مهربانی کند
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ مُ دَ / دِ)
آنکه مردم پست و دون را پرورش می نماید و حمایت می کند. (ناظم الاطباء) :
نه خسرو شد آن کس که خس پرور است
خسی دیگر و خسروی دیگر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پرورنده ناز، ناز پرورده در نعمت و رفاه پرورش یافته: بخاک پای تو ای سرو ناز پرور من، که روز واقعه پا وامگیر از سر من. (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
نام بردارنامدار: چو رامین را بدید آن نام پرور نبودش دیده را دیدار باور. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفس پرست
تصویر نفس پرست
ورنی ورنیک آنکه بهوی و هوس خود رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با نان و نمک و هزینه دیگری تربیت یافته: علی قلی خان شاملو... نمک پرورده آن خاندان (محمد میرزا) بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوع پرور
تصویر نوع پرور
کسی که همنوع را پرورش دهد و تعهد و غمخواری آنان کند
فرهنگ لغت هوشیار